عشق مامان
سلام عزیز مامان اردیبهشت 90 بود که فهمیدم خدای مهربون یه مهمون عزیز داره برامون میفرسته خیلی روز شماری می کردم که زودتر این مهمون عزیز ببینم بعد یه دکتر مهربون به نام خانم دکتر امیدوار برای معرفی هر چه بیشتر این مهمون انتخاب کردم خانم دکتر خیلی مهربون و توی کارش با تجربه بود هر وقت به اون مراجعه میکردم از سلامتی این مهمون کوچولو خبر میداد قند توی دلم آب میشد خلاصه ماههای اول هر ماه به خانم دکتر مراجعه می کردم
امروز تو 18 هفته ات کامل شده وارد هفته 19 شدی و مامان خیلی خوشحاله که تو داری بزرگ میشی هر روز لحظه شماری میکنه که زودتر صورت ماهت رو ببینه الهی قربونت برم چقدر زود گذشت 12 هفتگی رفتم یه سونو برای تعیین صحت سلامتت دادم انگار همین دیروز بود حالا توی هفته 19 باید برم یه سونو برای سلامت ظاهریت بدم انقدر دلم قرص و محکم که اصلا نگران نیستم ولی دوست دارم برم که زودتر تو رو ببینم از بابایی هم که دیگه نپرس هر شب میاد کلی ناز و نوازشت میکنه و میبوست همش مراقب هم تو و هم من الهی که همیشه سلامت باشی من خیلی از خدا بخاطر این هدیه الهی ممنونم امیدوارم یه روزی باعث سرافرازی من و بابات بشی جیگر طلا