امید زندگی

شما خدا هستید؟

1393/4/7 9:22
نویسنده : مهیار
191 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مهربون

پسر کوچولوی دست فروش با حسرت به بچه ها نگاه می کرد.

آخه هر کدوم شون یه بادبادک هوا کرده بودند و کلی باهش ذوق می کردند.

پرسید : آقا بادبادک چنده؟

جواب شنید : برو مزاحم نشو.

دوباره گفت : آقا چند؟

مرد با اخم گفت : پنج هزار تومن.

اشک توی چشم های پسرک حلقه زد و در حالی که زل زده بود به بادبادک های

رنگارنگ ، عقب عقب رفت.

آقائی که در حال عبور بود اونو دید و بهش گفت :

پسرم دوست داری یکیش مال تو باشه؟

و بی اینکه جوابی بشنوه ، برق شادی و تعجب رو توی چشم های پسر کوچولو دید.

پس پنج هزار تومان به بادبادک فروش داد و گفت عزیزم یکیش رو انتخاب کن.

و ادامه داد که ، حالا برو و حسابی خوش بگذرون.

پسرک نگاهی پر از محبت بهش کرد و گفت :

آقا ، شما خدا هستید؟!

مرد با تعجب پرسید چرا؟!

پسر جواب داد :

آخه شنیده بودم خدا خیلی بزرگ و مهربونه.

مرد چشم های خیسش رو پنهان کرد و گفت :

نه ، من بنده خدا هستم.

پسر در حالی که دوان دوان واسه بادبادک بازی می رفت داد زد :

ممنونم ، ممنونم ، می دونستم اگه خدا هم نباشید ، باید یه نسبتی با هم داشته باشید!

 

عزیز دلم ، چه قشنگه خداگونه شدن و بذر عشق رو توی دل آدما کاشتن.

و چه عالیه که رفتارمون نشون بده ، بنده خوب خدای مهربونیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امید زندگی می باشد